loading...
هنوز به استقبال خدا نرفته ایم
narcissusflower بازدید : 21 سه شنبه 22 فروردین 1391 نظرات (2)

علی  میگه که ....
" سید! همینطور که ما غبطه میخوریم و میگیم ای کاش در عصر امام حسین (ع) زندگی میکردیم و از اصحاب اون حضرت بودیم ، آدمای بعد از ما ، غبطه میخورن که ای کاش تو عصر خمینی زندگی میکردن و با صدام می جنگیدن اما ...
narcissusflower بازدید : 21 سه شنبه 22 فروردین 1391 نظرات (0)
هنوز به استقبال خدا نرفته ام

او را خیلی دوست می دارم او خدای من است . محرم راز و نیاز من است. همدم شب های تار من است . تنها کسی است که هرگز مرا ترک نکرده است و من نیز هرگز یادش را از ضمیر نبرده ام.
سرا پای وجودم سرشار از عشق و محبت به اوست ، اما  ....
narcissusflower بازدید : 15 جمعه 07 اردیبهشت 1403 نظرات (0)


سالگرد شهادت شهید علی صیاد شیرازی یه همه کسانی که هنوز فراموش نکردن که شهدا به گردن ما حق دارند تسلیت باد و به آن شهید بزرگوار مبارک که در جوار حق در دنیایی دور از گروهی از انسانهایی کوته فکر که آخرت را کتمان می کنند و گروهی همانند ما که علی رغم  ایمان به آخرت فریب شیطان را میخوریم و گاه و بی گاه همه چیز را فراموش میکنیم و همینطور افتان و خیزان معلوم نیست رو به کجا میرویم که وای بر ما وانگهی بانگ بر آمد خواجه مرد به یکباره سر از ناکجا آباد در می آوریم و تازه وا حسرتا مان بلند می شود ، شاید خدا ، انبیا ، ائمه ، شهدا و دیگر بزرگان از کسانی که بطور کامل کتمان میکنند و یا از آن بی خبرند به اندازه ما مومنان اسمی و دور از عمل ناراحت نباشند چرا که کسی را که به خواب است میتوان بیدار کرد و آنکه خود را بخواب زده ... !!!؟؟؟؟
narcissusflower بازدید : 14 جمعه 07 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
نماز شیرین
به گزارش مشرق، کانون گفتگوی قرآنی نوشت: یک وقتی ما( حاج آقا قرائتی) در ستاد نماز نوشتیم آقازاده‌ها، دخترخانم‌ها، شیرین‌ترین نمازی که خواندید برای ما بنویسید. یک دختر یازده ساله یک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر یازده ساله ما ریش‌سفیدها را به تواضع و کرنش واداشت. نوشت که ستاد اقامه نماز، شیرین‌ترین نمازی که خواندم این است.
گفت در اتوبوس داشتم می‌رفتم یک مرتبه دیدم خورشید دارد غروب می‌کند یادم آمد نماز نخواندم، به بابایم گفتم نماز نخواندم، گفت خوب باید بخوانی، حالا که اینجا توی جاده است و بیابان، گفت برویم به راننده بگوییم نگه‌دار،
گفت راننده بخاطر یک بچه دختر نگه نمی‌دارد، گفت التماسش می‌کنیم، گفت نگه نمی‌دارد، گفت تو به او بگو، گفت گفتم نگه نمی‌دارد، بنشین. حالا بعداً قضا می‌کنی. دختر دید خورشید غروب نکرده است و گفت بابا خواهش می‌کنم، پدر عصبانی شد، دختر گفت که آقاجان می‌شود امروز شما دخالت نکنی؟ امروز اجازه بده من تصمیم بگیرم، گفت خوب هر غلطی می‌خواهی بکن.
می‌گفت ساکی داشتیم، زیپ ساک را باز کرد، یک شیشه آب درآورد، زیرِ صندلی اتوبوس هم یک سطل بود، آن سطل را هم آورد بیرون، دستِ کوچولو، شیشه کوچولو، سطل کوچولو، شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت، قرآن یک آیه دارد می‌گوید کسانی که برای خدا حرکت کنند مهرش را در دلها می‌گذاریم به شرطی که اخلاص داشته باشد، نخواسته باشد خودنمایی کند، شیرین‌کاری کند، واقعا دلش برای نماز بسوزد، پُز نمی‌خواهد بدهد.
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» مریم/96 یعنی کسی که ایمان دارد، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کارهایش هم صالح است، کسی که ایمان دارد، کارش هم شایسته است، «سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»، «وُدّ» یعنی مودت، مودتش را در دلها می‌گذاریم. شاگرد شوفر نگاه کرد دید دختر وسط اتوبوس نشسته دارد وضو می‌گیرد، گفت دختر چه می‌کنی؟ گفت آقا من وضو می‌گیرم ولی سعی می‌کنم آب به اتوبوس نچکد، می‌خواهم روی صندلی نشسته نماز بخوانم. شاگرد شوفر یک خورده نگاهش کرد و چیزی به او نگفت.
به راننده گفت عباس آقا، راننده، ببین این دارد وضو می‌گیرد، راننده هم همین‌طور که جاده را می‌دید در آینه هم دختر را می‌دید، هی جاده را می‌دید، آینه را می‌دید، جاده را می‌دید، آینه را می‌دید، مهر دختر در دل راننده هم نشست، گفت دختر عزیزم می‌خواهی نماز بخوانی؟ من می‌ایستم، ماشین را کشید کنار گفت نماز بخوان آقاجان، آفرین، چه شوفرهای خوبی داریم، البته شوفر بد هم داریم که هرچه می‌گویی وایسا او برای یک سیخ کباب می‌ایستد، برای نماز جامعه نمی‌ایستد. در هر قشری همه رقم آدمی هست.
دختر می‌گفت وقتی اتوبوس ایستاد من پیاده شدم و شروع کردم الله اکبر، یک مرتبه اتوبوسی‌ها نگاه کردند او گفت من هم نخواندم، من هم نخواندم، او گفت ببین چه دختر باهمتی، چه غیرتی، چه همتی، چه اراده‌ای، چه صلابتی، آفرین، همین دختر روز قیامت حجت است، خواهند گفت این دختر اراده کرد ماشین ایستاد، می‌گفت یکی یکی آنهایی هم که نخوانده بودند ایستادند، گفت یک مرتبه دیدم پشت سرم یک مشت دارند نماز می‌خوانند. گفت شیرین‌ترین نماز من این بود که دیدم لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد، منِ بچه یازده ساله هم می‌توانم در فضای خودم امام باشم.
narcissusflower بازدید : 19 جمعه 07 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
با عرض سلام امروز از یکی از دوستان شنیدم که جوانی به علامه طباطبایی نامه ای میفرستد که در اینجا به همراه جواب علامه خواهم آورد:


"بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک آیة الله العظمی طباطبایی
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
کوتاه سخن آنکه جوانی هستم بیست و دو ساله، چنین تشخیص می دهم که ممکن است تنها شما باشید که به سوال من پاسخ دهید. در محیط و شرایطی که زندگی میکنم ، هوای نفسانی و آمال و آرزو ها بر من تسلط فراوانی داردکه مرا اسیر خود ساخته اند درخواستی که از شما دارم اینکه برای من بفرمایید بدانم به چه اعمال دست بزنم تا بر نفس ( خود) مسلط شوم و سعادت بر من حکومت کند؟
یادآور میشوم نصیحت نمی خواهم و الا دیگران ادعای ناصحیت فراوان دارند دستورات عملی لازم دارم. باز هم خاطر نشان می سازم که نویسنده با خود فکر میکند که شفاهاً موفق به اخذ پاسخ این سوال نمی شود وانگهی شرم دارم که بیهوده وقت گرانمایه شما را بگیرم ، لذا تقاضا درام پدرانه چنانکه صلاح می دانید مرا کمک کنید و در صورت منفی بودن به فکر ناقص من لبخند نزنید و مخفیانه نامه را پاره کنید و مرا به حال خود واگذارید.
متشکرم  23/10/1358 "

جواب علامه طباطبایی در پشت همان برگ سوال جوان 22 ساله ...

"السلام علیکم
برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشته اید ، لازم است همتی برآورده توبه ای نموده ، به مراقبه و محاسبه بپردازید ، به این نحو که هر روز که طرف صبح از خواب بیدار می شوید قصد جدی کنید که هر عملی که پیش آید رضای خدا-عز اسمه-را مراعات خواهم کرد ، آنوقت در هر کاری که میخواهید انجام دهید نفع آخرت را منظور خواهید داشت به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد انجام نخواهید داد ، هرچه باشد و همین عمل را تا شب وقت خواب ، و وقت خواب چهار پنج دقیقه ای در کارهایی که روز انجام داده اید فکر کرده و یکی یکی در نظر خواهید گذرانید هر کدام مطابق رضای خدا باشد شکری بکنید و هر کدام تخلف شده استغفار بکنید.
و این رویه را هر روز ادامه دهید ، این روش اگر چه در بادی حال سخت و در ذائقه ی نفس تلخ می باشد ولی کلید نجات و رستگاری است و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبحات یعنی سوره حدید ، حشر ، صف ، جمعه و تغابن را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره حشر را بخوانید و پس از بیست روز از حال اشتغال ، حالات خود را برای بنده در نامه ای بنویسید انشاء الله موفق خواهید بود.
                                                                       محمدحسین طباطبایی"



امام محمد باقر(علیه السلام) میفرماید: هر کس همه مسبحات را قبل از خواب بخواند نمیرد تا قائم (عج) را درک کند. و اگر هم مرد در پناه رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم ) خواهد بود.
narcissusflower بازدید : 65 جمعه 07 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

نامه ای به خدا ...
چطوری؟خوب هستی؟
آه ... !!! دلم برات خیلی تنگ شده !!! خداجون خیلی دوسِت دارم!!؟؟؟ راستش خدا جون من که از این حرفا بلد نیستم ، نه که بلد نباشم ، بلدم ولی اینکه به تو (خدا والا تر از این کلمه حقیر "تو" هست منتها این یه نامه هست برا خدا برا درک کوچیک من و امثال من نعوذ بالله قصد بدی ندارم ) بگم دلم برات تنگ شده یا اینکه دوستت دارم از من بعید بود واقعیتش اینه که من خودتو که نمیشناختم!!! منتها دنبال هر چیز قشنگی که راه افتادم دیدم به تو ختم میشه. از شجاعت و مردی و مردونگی خوشم اومد راه افتادم دنبال اونایی که شجاع ترین آدمای دوران زندگیم بودن اونایی که با دست خالی جلوی تمام گردن کلفتا واستادن (راستش من حتی وقتی فوتبال میبینم طرفدار اون تیمی میشم که ضعیف تر باشه ، نه اونایی که از سر بی عرضگی
(بس که خوردن و پول ...) ضعیفندا ، نه ، اونایی رو میگم که تازه راه افتادن و در حال پیشرفتن) خیلیاشون ندیدم ولی اونایی رو که دیدم و حرفایی که از اونایی که کشته شده بودن(که اسمشونو گذاشتن شهید ) همشون میگفتن جونشونو برا تو دادن میگفتن که همه این شجاعت جوانمردی رو تو بهشون دادی حتی بعضی هاشون که میگفتم ما برا کشورمون یا برا خانوادمون جنگیدیم میدیدم اوناهم بطور غیر مستقیم دارن حرف تو رو گوش میدن با خودم میگفتم این خدا کیه که این همه شهامت به اینا داده تازه میگفتن همه این دنیا رو تو بهشون دادی و اگه تو بخوای همشو بهت میدن.
از طبیعت و کوه صحرا خوشم اومد ، مثلا ساعت ها میشستم لب جوی آب اطراف نخلستونمون و گذر آب رو تماشا میکردم  خیلی باهاش حال میکردم با خیلیا راجع بهش صحبت کردم همه میگفتن آره اینا نشانه عظمت خداست !!!
اِه ، بازم خدا یعنی اون بوده اینا رو خلق کرده..!!؟؟ میگفتن آره کجا شو دیدی
رفتم تو نخ علم و دانش ، کیف میکردم بهم میگفتن مناره جنبان های اصفهان اینطور و آنطور است. ساعت ها مینشستم با خودم کلنجار میرفتم چجوری میشه... ، بهم میگفتن که دو دریا وجود دارد که علی رغم اتصال آن دو با هم مخلوط نمی شوند من هنگ میکردم میگفتم مگه میشه حالا گیریم که مثل آب و روغن یکی بره پایین و یکی بره بالا اما اینجوری ، وقتی بهم میگفتن که اینا رو خدا خلق کرده و حتی تو کتاب مقدسش قرآن اومده من باز می موندم ...


شهر توریستی اسکاگن-شمالیترین شهر دانمارک-محل تلاقی دریای بالتیک و دریای شمالی

مصداق آیات (مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ - بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ) 19 و 20 سوره الرحمن



اما حالا...
دروغ چرا به عاشقات حسودیم میشه نه این که بگم منم عاشقتم ، نه منو چه به این غلتا... ولی خوب... ، اینم بگم یه مدت دنبال خود عاشقات بودم تا این که شنیدم که از قول تو  میگن:
ساقی بیا که عشق ندا میکند بلند           کانکس که گفت قصه ما هم زما شنید

ما که از اونا جز یه مقدار ظواهر عاشقی چیزی یاد نگرفتیم ولی خوب ما هم ادای عاشقاتو در میاریم به این امید که "از کوزه همان برون تراود که در اوست" فقط شعر نباشه
خداجون ما رو عاشق خودت کن بعدش هم تو راه عشقت بمیران ...
الهی آمینشو شما بگین!!!

narcissusflower بازدید : 20 جمعه 07 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

شهیدان را جز شهیدان ننمیشناسند حقا که حرف حقی است کی ما میتوانیم بدانم از جان خود گذشتن یعنی چه ؟ کی ما میتوانیم بفهمیم که با علم به این که خواهیم مرد به پیشواز مرگ رفتن ، چه حسی دارد؟ چطور میتوان فهمید که خانواده شهید چه میکشند؟ ما کجا میدانم اشک مادر شهید چه معنی دارد؟ ما کجا میدانیم شهید قید خانواده و دنیا را چگونه زده ؟ ما چه میدانیم دانشمندان شهید چطور با آن سطح علمی با خاک یکی شده اند و در خاک های گداخته از آفتاب سوزان خوزستان با مرگ دست و پنجه نرم کرده اند؟ کجایند بزرگانی که شاید چندین روز چیزی نخورده بودند ولی لحظه ای از یاد خدا غافل نمی شدند؟ چطور میتوان به اهل این دنیا فهماند که چیزی بالاتر از پول بالاتر از مقام بالاتر از نام بالاتر از شهوات و…. وجود دارد؟ آری هر دو از جان خود میگذریم ، ما برای پول  و مقام  و … و شهیدان برای … !!!؟؟؟ چرا و به چه جراتی میخواهم من هدف شهدا را تبیین کنم ؟

شهیدانی در سراسر تاریخ ، یک روز با اسلحه در میدان جنگ و یک روز هم با قلم وعلم … و ترورهای شخصیتی …. ای کاش پیش از شهادت بزرگان، ما (به حرف تشنه گان چشمه ، هر چند که ایمان داریم که هر کس خواهان رسیدن به چشمه باشد اگر او بخواهد راهنما و خضر راه خواهد یافت)  آنها را می یافتیم!!!؟

جمعی از اهل تاریخ گفته ‏اند که امیرالمؤمنین (ع) در اجتماعی  فرمود:« سلونی قبل ان تفقدونی» مردی گفت: «در سر و روی من چند عدد مو وجود دارد،» و حضرت به او پاسخ داد:  در بن هر تار مویی که در سر تو است فرشته‏ای است که تو را لعنت می‏کند و بر هر تار مویی از موهای ریش تو شیطانی است که تو را از راه بدر می‏کند، و … ” حال ببینید ما از بزرگانمان چطور استفاده میکنیم   هرچند ما امیر مومنان نداریم، اما بزرگانی داریم که میتوانیم از آنها در نبود امام استفاده کنیم (مصداق حدیث :فرجعو الی روات حدیثنا) بزرگانی همچون….نیازی به نام بردن من نیست!!!؟؟؟

شهر یارارن بود و خاک نام داران این دیار             مهربانی کی سر آمد شهر یاران راچه شد


تعداد صفحات : 2

درباره ما
نام وبلاگ بر گرفته از یکی از مناجات های شهید دکتر مصطفی چمران است البته با اندکی دخل و تصرف، چمرانی که برای شناختنش شاید بایستی از تهران تا قم و از آنجا تا آمریکا و از انجا تا به مصر و از آنجا تا به لبنان و تل زعتر و از آنجا تا به آنسوی کردستان و پاوه و .... و هویزه و تو کجا دانی که بعد از هویزه در کجا سیر میکند و همنشین کیست شاید هم بایستی مناجاتهای او را در مهد فرهنگ بی دینی دنبال کرد.... شاید باید در انستیتو فیزیک پلاسمای برکلی بدنبال او گشت و شاید در اندیشه های امام موسی صدر و امام خمینی.... و شاید تو باید همچنان سر گردان از همه با لبی تشنه آرام و سربه زیر بگذری و از خدا ملتمسانه بخواهی که .... چه بخواهی... (ساقی بیا که عشق ندا میکند بلند ***کانکس که گفت قصه ما هم زما شنید)
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 2
  • بازدید کلی : 352